امروز بعد از مدتهای زیادی صدای نفس های تو را در خانه ام گم کرده ام 

چه سخت است بودن در چهار دیواری که صدای آرامش بخش تو در آن موج نزند ....

تنها دلیل زندگی ام !!!!

اگر تمامی ضربه های شلاق روزگار را به جان خریدم و قد خم نکرده ام 

اگر تمامی دردهای وجودم را پذیرفتم و لبخند لبان را گم نکرده ام 

اگر ....

تنها دلیل آن تو بودی ....

حالا دیگر حتی نوشته های کتابهایت را به سختی می بینم ولی هرگاه به شانه هایم تکیه می دهی و من لبخند  رضایت تو را می بینم ،دیگر برایم مهم نیست که نور چشمانم به تاریکی گراییده ، مهم این است که نور دلم افق را می شکافد ....و می دانی و می دانم  با وجود سختی هایی که هر دو تا به حال کشیدیم ، باز کنار همدیگریم ، و من خوشنودم 

 

تنها دلیل بودنم !!!!

امروز که در کنارم نیستی ، زمان چه سخت می گذرد و من تنها برای گذر این زمان سخت ، ناچار به ثبت آن شده ام ، نه به دلیل سخت بودنش ، تنها به دلیل شوق عشق وجود تو در شریانهای دردناک من 

علی من !!!تنها دلیل بودنم 

من بی تو هیچم 

نادیا نوشت : وقتی شیمی درمانی می کنی ، شریانهای بدنت دردی را حس می کنند از زمین تا آسمان