for my brother

سلام داداش
اجازه می دی این دفعه بگم
سلام بهانه ی قشنگ برای قلم زنی
آره منم همون دیوونه همیشگی
داداش می دونی الان داشتم به چی فکر می کردی
دیدی همش این اصطلاح را به کار می برند
که انشااالله آسمون دلت همیشه آفتابی باشه
انشاااله هیچ وقت دلت بارونی نباشه ، می خوام برات ی چیزی تعریف کنم
امروز از پشت پنجره داشتم چشم چرونی آسمون را می کردم چقدر خوشگل بود آفتاب همه چیز امن و امان اون پایین درختها در حال خودنمایی به رهگذرهایی که از زیرشون رد می شدند و از ترس ی مشت خرافات که مبادا پوستش توی آفتاب بهار گداخته شده سعی می کردند سایه ی بیشتری از درختها را اشغال کنند و گنجشکها روی شاخه های نازک و بهاری درختها آواز جیک و جیک سر داده بودند
انگاری داشتند تمام ناز و عشوه های دنیا را واسه همدیگه روی شاخه های درختها از تنشون خونه تکونی می کردند
ی دفعه دیدم همه چیز بهم ریخت اینگاری آسمون زیر و رو شد ی مشت ابر سیاه و نیره آسمون آبی را فراگرفت دیگه خورشید پیدا نبود ابرها با سردر گمی خاصی هر کدوم به طرفی می رفتند اصلا آسمون دل آسمون زیر و رو شد
نمی دونم چی شد ؟
نمی دونم فرشته ها چی گفتند و ابرها چی شنیدند که از شدت خشم ابرهای سفید سیاه شدند
خلاصه بگم ابرها اصلا به مسیر همدیگه احترام نمی ذاشتند و تو راه همدیگه به هم برخورد می کردند این جا بود که صدای دلهره آور فریادهای اونها فضا را پر کرد و و رعد خشمشون از آسمون به زمین می اومد
پنجره اتاقم بسته بود و شیشه شفاف شده بود حفاظ خونه ی من
در اثر باد و خشم درختها با ساقه های نازک و تنومند شروع کردند به تلو تلو خوردن و وای به حال اونهایی بود که نتونستند محکم در برابر این خشم استقامت کنند و به زمین می افتادند
پرنده هایی کوچیکی که ناخن هاشون را محکم به جایی فرو نبرده بودند چند متری جابجا شدند
طفلکی گلدون هایی که تو تراس خونه هام بود و پنجره هایی که باز مونده بود
گلدون ها چون جاشون امن نبود به زمین افتادند و شکستند
پنجره هایی که باز مونده بود با صدای وحشتناکی بهم می خورد
اما جای من امن بود و هراسی از این فریادها و رعدها نداشتند
خیالم راحت بود
این هم بگذرد
جونم واست بگه که فرشته ها دلشون نازکتر از این حرفها بود و اشک چشماشون بیشتر از هر آبی روانتر
بارون آسمون شروع کرد باریدن چند دقیقه ای گذشت
خورشید که اون پشت نظاره گر خشم و داد و بیداد و غوغای باد و ابر و فرشته ها و آسمون بود
شروع کرد به نوازش تک تک اونها
خلاصه
با مهر خودش همه را دلگرم کرد
و ی جورایی دوباره آرامش را به دل همه برگردوند
ابرها کوتاه اومدند خشمشون فروکش کرد و دوباره رنگشون سفید شد
باد دیگه این میون ترکتازی نمی کرد و آروم گرفت
فرشته ها با دستمال گرم خورشید چشماشون را پاک کردند و خندیدند
از خنده ی فرشته ها ی رنگین کمون درست شد
پنجره هایی که باز مونده بود و شیشه هاشون شکسته شده بود خیلی فرصت می خواست تا دوباره مثل اولشون بشند
طفلگی گلدون هایی هم که ترک برداشته بودند اون ها هم زمان زیادی می خواستند تا عین اولشون بشند
ساقه های نازکی که تکیه گاهی نداشتند هم دلم براشون سوخت
با خودم گفتم اگه ی جای امنی ریشه هاشون را رسونده بودند و این قدر سربه هوا و بازیگوش تو زمین لونه نکرده بودند حالا اونها هم ایستاده بودند و این خشم شاید برگهاشون را ی تکونی می داد اما ریشه های اونها را اصلا تکون نمی داد
و من تنها پشت پنجره همه چیز را دیدم
ی دفع ی یاد دلهای آدم ها اوفتادم
خوب خشمه و روزگار بالاخره ی روزی می یاد سراغ تک تک ماها
و وای به حال اون موقعی که پنجره ی دلمون به روی خشم باز باشه
گلدون های محبتمون ی جای امن نباشه
ریشه های عشق و دوستی مون از سر بازیگوشی و شیطنت تو زمین دلمون فرو رفته باشه
پرنده های لبخندمون به هوای هوسی روی لبمون نشسته باشه
این جاست که با ی خشم همه چیز از هم می پاشه و حتی خورشید بزرگ کائنات هم نمی تونه دلامون را گرم کنه
اما وقتی همه چیز درست باشه
خشم می یاد
رعد خودنمایی می کنه
نعره ها دلهره را به دلمون می یاره
اما چون پنجره ها محکم سرجاشونند
پرنده ها و گلدون ها با عشق نشسته اند شاید بترسند
اما منبع بزرگ مهر دل همه را گرم می کنه
دوباره رنگین کمون عشق و دوستی تو آسمون دلمون خودنمایی می کنه

 

 

تو می توانی صدای نشنیده ی من را از لا بلای کلمات ناگفته ی من که بر روی صفحاتی که نه به رنگ سفید کاغذ بلکه به رگ خون در رگهای من از این پس بشنوی ...

 

تا ابد ماندگاری

تا ابد ماندگاری 
دوستت دارم داداش مهدی

 

 

 

 

...