از فلق تا شفق زندگی ام

کاش روزها همیشه رنگی دگر داشت

۹ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

غرق

ی وقتایی 

ی وقتایی غرق نورم 
ی وقتایی سکوت می کنم 
ی وقتایی پرم از شادی 
ی وقتایی غم گلوم را می گیره 
ی وقتایی گم می شم تو خودم 
ی وقتایی راهم را پیش می گیرمو می رم 
ی وقتایی ساکن می ایستم و فقط نگاه می کنم 
ی وقتایی ....
آخر همون وقتا ی دفعه غرق می شم تو یاد تو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

صدا....

 

مدت هاســت احــساس میکــنم کــر و لال شــدم . . !!
این روزها صــدای احــساساتم رو فــقط صــفحه ی کیــــــــبوردم
میشــنود . . . !!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دلسادگی های من

for my brother

سلام داداش
اجازه می دی این دفعه بگم
سلام بهانه ی قشنگ برای قلم زنی
آره منم همون دیوونه همیشگی
داداش می دونی الان داشتم به چی فکر می کردی
دیدی همش این اصطلاح را به کار می برند
که انشااالله آسمون دلت همیشه آفتابی باشه
انشاااله هیچ وقت دلت بارونی نباشه ، می خوام برات ی چیزی تعریف کنم
امروز از پشت پنجره داشتم چشم چرونی آسمون را می کردم چقدر خوشگل بود آفتاب همه چیز امن و امان اون پایین درختها در حال خودنمایی به رهگذرهایی که از زیرشون رد می شدند و از ترس ی مشت خرافات که مبادا پوستش توی آفتاب بهار گداخته شده سعی می کردند سایه ی بیشتری از درختها را اشغال کنند و گنجشکها روی شاخه های نازک و بهاری درختها آواز جیک و جیک سر داده بودند
انگاری داشتند تمام ناز و عشوه های دنیا را واسه همدیگه روی شاخه های درختها از تنشون خونه تکونی می کردند
ی دفعه دیدم همه چیز بهم ریخت اینگاری آسمون زیر و رو شد ی مشت ابر سیاه و نیره آسمون آبی را فراگرفت دیگه خورشید پیدا نبود ابرها با سردر گمی خاصی هر کدوم به طرفی می رفتند اصلا آسمون دل آسمون زیر و رو شد
نمی دونم چی شد ؟
نمی دونم فرشته ها چی گفتند و ابرها چی شنیدند که از شدت خشم ابرهای سفید سیاه شدند
خلاصه بگم ابرها اصلا به مسیر همدیگه احترام نمی ذاشتند و تو راه همدیگه به هم برخورد می کردند این جا بود که صدای دلهره آور فریادهای اونها فضا را پر کرد و و رعد خشمشون از آسمون به زمین می اومد
پنجره اتاقم بسته بود و شیشه شفاف شده بود حفاظ خونه ی من
در اثر باد و خشم درختها با ساقه های نازک و تنومند شروع کردند به تلو تلو خوردن و وای به حال اونهایی بود که نتونستند محکم در برابر این خشم استقامت کنند و به زمین می افتادند
پرنده هایی کوچیکی که ناخن هاشون را محکم به جایی فرو نبرده بودند چند متری جابجا شدند
طفلکی گلدون هایی که تو تراس خونه هام بود و پنجره هایی که باز مونده بود
گلدون ها چون جاشون امن نبود به زمین افتادند و شکستند
پنجره هایی که باز مونده بود با صدای وحشتناکی بهم می خورد
اما جای من امن بود و هراسی از این فریادها و رعدها نداشتند
خیالم راحت بود
این هم بگذرد
جونم واست بگه که فرشته ها دلشون نازکتر از این حرفها بود و اشک چشماشون بیشتر از هر آبی روانتر
بارون آسمون شروع کرد باریدن چند دقیقه ای گذشت
خورشید که اون پشت نظاره گر خشم و داد و بیداد و غوغای باد و ابر و فرشته ها و آسمون بود
شروع کرد به نوازش تک تک اونها
خلاصه
با مهر خودش همه را دلگرم کرد
و ی جورایی دوباره آرامش را به دل همه برگردوند
ابرها کوتاه اومدند خشمشون فروکش کرد و دوباره رنگشون سفید شد
باد دیگه این میون ترکتازی نمی کرد و آروم گرفت
فرشته ها با دستمال گرم خورشید چشماشون را پاک کردند و خندیدند
از خنده ی فرشته ها ی رنگین کمون درست شد
پنجره هایی که باز مونده بود و شیشه هاشون شکسته شده بود خیلی فرصت می خواست تا دوباره مثل اولشون بشند
طفلگی گلدون هایی هم که ترک برداشته بودند اون ها هم زمان زیادی می خواستند تا عین اولشون بشند
ساقه های نازکی که تکیه گاهی نداشتند هم دلم براشون سوخت
با خودم گفتم اگه ی جای امنی ریشه هاشون را رسونده بودند و این قدر سربه هوا و بازیگوش تو زمین لونه نکرده بودند حالا اونها هم ایستاده بودند و این خشم شاید برگهاشون را ی تکونی می داد اما ریشه های اونها را اصلا تکون نمی داد
و من تنها پشت پنجره همه چیز را دیدم
ی دفع ی یاد دلهای آدم ها اوفتادم
خوب خشمه و روزگار بالاخره ی روزی می یاد سراغ تک تک ماها
و وای به حال اون موقعی که پنجره ی دلمون به روی خشم باز باشه
گلدون های محبتمون ی جای امن نباشه
ریشه های عشق و دوستی مون از سر بازیگوشی و شیطنت تو زمین دلمون فرو رفته باشه
پرنده های لبخندمون به هوای هوسی روی لبمون نشسته باشه
این جاست که با ی خشم همه چیز از هم می پاشه و حتی خورشید بزرگ کائنات هم نمی تونه دلامون را گرم کنه
اما وقتی همه چیز درست باشه
خشم می یاد
رعد خودنمایی می کنه
نعره ها دلهره را به دلمون می یاره
اما چون پنجره ها محکم سرجاشونند
پرنده ها و گلدون ها با عشق نشسته اند شاید بترسند
اما منبع بزرگ مهر دل همه را گرم می کنه
دوباره رنگین کمون عشق و دوستی تو آسمون دلمون خودنمایی می کنه

 

 

تو می توانی صدای نشنیده ی من را از لا بلای کلمات ناگفته ی من که بر روی صفحاتی که نه به رنگ سفید کاغذ بلکه به رگ خون در رگهای من از این پس بشنوی ...

 

تا ابد ماندگاری

تا ابد ماندگاری 
دوستت دارم داداش مهدی

 

 

 

 

...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

شقایق ...

گلهای من

آی گلهای دشت بکر تنهایی من کجایید ؟!؟!؟!؟!
با توام شقایق !با تو ...
بیا و شین ات را بردار و قایقی برایم باش تا در رود سرخ گلبرگهایت ، غرق عشق شوم !!!
با توام مریم ! با تو ...
بیا و در هزار توی تنهایی من عطر گلبرگهایت را افشان کن ، تا من به هوای عطر تو در این هزار تو ، نام مادرم را همراه باشم ...
آی گل زیبای زندگی ام ! با توام با تو ...
بیا و لبخند شیرین مهربانت را قوت هر روز و هرشب من کن ، تا من به هوای لبخندت سرشار از امید و غنی از نشاط گردم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

می خواهمت ....

می خواهمت

تو را می خواهم ، با تمام وجودم !!!
نه این که گمان کنی گلی باشی و تو را تنها برای بوییدن بخواهم !!!
نه این که گمان کنی تندیس مقدس طاقچه ی اتاقم باشی و تو را برای عبادت بخواهم !!!
نه این که گمان کنی شیرینی حلوای دست پخت مادرم باشی و تو را برای طعم شیرینت بخواهم !!!
نه اینکه گمان کنی داستان عاشقانه ای باشی و تو را برای خلوت شبهای تنهایی ام بخواهم !!!
......
تو را می خواهم ...
چون ذره ای از وجود من می باشی !!!
چگونه کسی وجودش را دور از خود می بیند ؟!؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

یاد تو

یاد تو

امروز در فضای انبوه ذهنم ...
در بین این همه غم و شادی وجود من ...
عطر یاد تو جلوه ای بس زیبا دارد ...!!!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

سقف اتاق

آی آسمان

آی آسمان !!!با توام با تو 
امشب سقف اتاقم، ماهت را به میهمانی می خواند... 
دروازه ی ورود ماهتابت ، پنجره ی کوچک اتاقم خواهد بود و جایگاهی به زیبایی دیدگان خیره شده به نور سرد و پر انرژی زیبای ماه برای او نخواهم داشت ...
می خواهم در زیر سقف کوتاه اتاقم ، اما در پرتو نور ماهت ، رقص سماء را هدیه به سمائیان کنم ...
پس تو هم با ماهت به کلبه ی من بیا ...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

رد تو

روزنه های بسته

روزنه های دلم بسته شده 
انگار ، هوا ، هوای نفس نیست 
می ترسم از نوشتن و ننوشتن 
هنوز بوی تو 
رد تو 
کلام تو در حرف به حرف نوشته هایم به اوج می رسد 
می خواهم خودم باشم 

تنها با تمام تنها بودنم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

برای دوست گمشده ام

نفس هایت

صدای نفس هایت را که می شنوم 
چشمانم دنیا را جور دیگری برایم به تصویر می کشند 
آرام جان !!!
تو خود می دانی چقدر برایم دوست داشتنی هستنی 
اگر می نویسم 
به خاطر وجود توست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰