از فلق تا شفق زندگی ام

کاش روزها همیشه رنگی دگر داشت

۳ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

تارو÷ود...

می خواهم سبدی که تارهایش از عطر مهربانی و پودش از گلبرگ عطوفت بافته شده باشد 
در دست بگیرم و 
آنگاه درونش را از غنچه های لبخند انباشته کنم و 
با پاهای برهنه 
بر در هر خانه ای نذری دهم 
برایم فرقی نخواهد داشت که غنچه هایم پرپرشوند یا این که با تمام وجود احساس شوند 
مهم این است که عشق را تقسیم می کنم 
شاید به خاطر آوریم 
روزی می رسد 
که دیگر نیستیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

حال بد من حال خوب تو

مدتی حالمان خوب نبود
دوست داشتن هایمان جای خود را به دوست نداشتن هایمان داده بود
هر چه سعی می کردیم همدیگر را دوست بداریم
انگار بند بند این طناب بافته شده با مهر از هم می گسست
نمی دانستیم بایستیم ؟!
برگردیم ؟!
ادامه دهیم ؟!
تنها می خواستیم بند ها از هم جدا نگردد
ناچار خاموش شدیم
به پهنای تمام مهربانی های نهفته در وجودمان خاموش شدیم
اما تو هرگز باور نکن
که چراغ مهر تو در وجود من خاموش گردد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

صبور...

باید صبور باشم 
باید آرام باشم 
باید خود درونم را احیاء کنم 
به خاطر خودم و تمام آرزوهایم 
به خاطر او و تمام آرزوهایش 
پری کوچک هنوز لابلای دفتر من نشسته 
هیچکس آخر پری من را نخونده 
چطور می توانم قصه ای که این قدر عاشقانه دوستش دارم و تمام شخصیت های خوب و ...زندگی ام را به تصویر کشیدم 
چنین ناخوانده بماند
من می خواهم خودم باشم 
ی مادر 
ی بانوی ایرانی 
توانمند 
هدفمند 
روشن 
با تمام ارزشهای وجودی یک انسان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰