از فلق تا شفق زندگی ام

کاش روزها همیشه رنگی دگر داشت

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

عمیق ترین حرفهایم

کاش می دانستی حتی در عمیق ترین لحظه های سکوتم باز هم با تو سخن می گویم ....

تویی که گریز پاترین و دوست داشتنی ترین همسفر زندگی من بودی ....

در این بازگشت دوباره سرما ، باز هم اجازه نخواهم داد که ذره ای از مهر تو درون قلب شکستنی و بیمار من یخ بزند ....چنان هر بار که به یاد تو می افتم ، نام تو را با عشق در درونم فریاد می زنم که گرمی مهر وجودم تمام سردی دوری ات را در خود ذوب می کند ...

همسفر بودن و لحظه های سخت اما زیبای زندگی من !!!بذری در درونم کاشته ای که با غرنده ترین رعدها ، توفنده ترین طوفان ها و سردترین تگرگ های روزگار ، حتی ذره ای از جای خود تکان نمی خورد ...

بودنت سپاس و نبودنت ناسپاسی نیست ...

همین که در زیر آسمانی که من خورشید را در آن نظاره می کنم ، قدم می زنی ، شکر !!!!

برای م عزیز 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

غوص تو و غصه ی من

به یاد روزی که تو غوص زدن در دریا را تجربه کردی و لحظه لحظه هایش را برایم توصیف ...
بعضی ها قدرت در خلوت بودن و تنها نشستن در وجود شان آنها نه تنها ضعیف بلکه قوی تر قوی تر می کند 
آدمی گاهی نیاز دارد با خودش باشد و در وجود خودش غوصی عمیق را تجربه کند 
غواصی تو روح خودمون ی صفایی داره که نگو و نپرس 
نمی دونم کدومتون تا حالا غواصی کردید ؟
غواصی که می ری پیچ بالا و پایین رفتنت با خودته تا زمانی که کپسول هوات تموم بشه 

هیچی نمی شنوی ، جز صدای حباب هوایی که نشون می ده داری نفس می کشی 
هم چیزهای زشت می بینی 
هم چیزهای قشنگ 
واسه خودت معلقی اون پایین 
گاهی اگه غواص قویی نباشی ، چنان درگیر امواج اون پایین می شی که فکر می کنی حالا می ری وسط خلیج 
نمی تونی حرف بزنی با غواص همراهت 
باید ایماء و اشاره ها را بلد باشی و گرنه بیچاره ای 
اون پایین که هستی باید مواظب مرجان ها باشی ، مواظب باشی فین های پاهات مرجانی را نشکنه ، باید احترام بذاری به چیزهای قشنگی که اون پایین می بینی ، صدف ها اون جا زنده اند ...ی وقت هوس نکنی یادگاری برداری اون صدف های زنده را ....
بعد که اومدی بالا ، کلی حال کردی 
ی دست مریزاد به خودت می گی که حداقل جرات کردی ، ی کوچولو ی دنیای متفاوت را بشناسی و ی صفایی به جسم و روحت بدی 
غوص زدن تو روح خودمون هم ی هم چین حسی داره 
با این تفاوت که دیگه غواص همراه نداری 
غواص قویی نباشی ، افسرده می شی ، نمی تونی خودت را از عمق بیرون بکشی و به سطح برسونی ، می ری جایی که دیگه خودت را نمی شناسی
اونجا خودتی و خودت 
می ری ساکت و آروم ، کپسول امید را می بندی پشتت و می گی بذار ببینم آخه چه خبره 
این دنیای تنهای پر هیاهو 
ساکت و آروم می شی تا فقط صدای حباب بشنوی 
دلت نمی خواد حرف بزنی 
دلت نمی خواد چیزی بشنوی 
می ری و ی دو دو تا چهار تایی با خودت می کنی 
می بینی دست مریزاد ، دوباره ی دنیای ناشناخته دیگه را شناختی 

ی چیزایی می بینی که اذیتت می کنه ی چیزایی می بینی که به خودت ایولا می گی 
می بینی 
درد بوده 
رنج بوده 
اشک بوده و و و و و و 
بعد ی چرخی می زنی می بینی بعد همه ی این ها ی تپه ی مرجانی قشنگ که پره از ماهی های رنگارنگی که هر کدوم نشونه ای از امید از عشق از مهر از دوست داشتن از تلاش از تکاپو از آینده یی سازنده و ....هستش 
که اگه نخوای از این تپه های مرجانی زیبای اعماق روحت در برابر خیلی حوادث حفاظت نکنی بعد از گذشت زمان فقط ی مشت شن و ماسه می بینی که دیگه اثری از ماهی های رقصان و رنگارنگ لا بلای مرجان ها هم دیده نمی شه 
راستی هوس نکنی از دنیای روحت یادگاری برداری یا یادگاری بذاری ، همون خاطرات ذهنت کافیه !!!!!!!!!!!!
راستی سعی کن جاهایی را که خیلی دوست داری ی منطقه ی حفاظت شده اعلام کنی 
تا اهریمنی بهت هجوم نیاره و جرات نداره پاشو از گلیمش دراز تر کنه ....
چه دنیای قشنگی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

(غوص زدن در روح افسردگی نیست ...فقط گاهی دستهای آدم هایی که ساکتند و گاهی گریه می کنند تو دستتون بگیرید ...شاید اون موقع کمی از حسشون را بفهمید
)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰